|
قدیریان گفت: ورود من به هر یک از ساحتهای هنر، به خاطر لذت نبوده است. قصدم هنرمند شدن نبود. از اول قصدم خدمت به انقلاب بود و هر جا که احساس میکردم انقلاب نیاز دارد، وارد شدم.
به گزارش خبرنگار ما عبدالحمید قدیریان استاد مسلم نقاشی، سینما و به معنای واقعی یک هنرمند انقلابی است که در سال 1400 چهره سال انقلاب اسلامی شده است. گفتوگویی که در ادامه میخوانید، گفتوگوی این استاد هنرمند با شرکت چاپ و انتشارات واژه پرداز اندیشه به مناسبت چاپ کتاب هم پای نور با موضوع فرایند آفرینش هنری آثاری از عبدالحمید قدیریان است.
سؤال: برای خلق ایده یک نقاشی از چه چیزهایی میتوان بهره برد؟ این ایده را چطور میتوان به اجرا رساند؟
به طور کلی کار هنرمند تبدیل مفهوم به فرم است. این یک اصل کلی است. حالا این فرم میتواند نت موسیقی باشد، میتواند کلمات باشد، میتواند رنگ باشد. مهم این است که مفهومی فهم شده و بعد تبدیل به فرم بشود. ساختار درست تبدیل مفهوم به فرم این است که هنرمند وارد فضای سه بعدی مفهوم بشود، درش غور کند. زیست کند. به گونهای که از خود کند و جزو مفهوم شود و بعد وقتی صحبت میکند آن مفهوم را در حسش مطرح میکند. مثلاً میخواهد نقاشی کند تابلویش به طرف آن مفهوم میرود و شکل پیدا میکند فرم پیدا میکند بهترین روش معقولترین روش این است که اول مفهوم خوب درک شود. در پروسه تبدیل روشهای مختلفی است که نسبت به ساختار و شاکله، هر هنرمندی به گونهای عمل میکند.
سؤال: مسئلهای که در رابطه با شما وجود دارد این است که زیست های هنری شما در عناصر مختلف بسیار وجود دارد یعنی از بوم نقاشی تا پرده سینما تجربه کاری برای خلق یک اثر هنری را داشتهاید میخواهم بدانم که برای عبدالحمید قدیریان بوم نقاشی اصل بوده یا پرده سینما؟
واقعیت آن است که علت غور من در سبکهای مختلف و تکنیکهای مختلف هنر چه در نقاشی، چه مجسمه سازی، چه انیمیشن، چه سینما و طراحی صحنه و گریم ورود من به هر یک از اینها، به خاطر لذت نبوده است. قصدم هنرمند شدن نبود. از اول قصدم خدمت به انقلاب بود و هر جا که احساس میکردم انقلاب نیاز دارد، وارد شدم. یعنی اگر وارد گریم شدم به خاطر اینکه نیازی بود که سینمای دهه 60 به گریمور داشت. یک جایی به من گفتند که ما طراح صحنه جنگی نداریم طراح صحنه شدم. یک بار گفتند که ما در حوزه دفاع مقدس مجسمه میخواهیم بسازیم و کسی نیست. من مجسمهساز شدم. یک جا گفتند که میخواهیم عروسک سازی کنیم برای فیلم دزد عروسکها و گفتم من این را میسازم. گفتند میخواهیم انیمیت کنیم گفتم من این کار را میکنم. یعنی بحث انجام است از همه آنها هم لذت بردم. به خاطر اینکه در حالت خدمت بودم و احساس میکردم پا به پای اراده الهی با این انقلاب همراهی میکنم. این لذت اصلی است. ولی از دید یک هنرمند و خالق یک اثر برای خودم نقاشی به عنوان فضایی که عمق زیادی دارد و به دلیل تجردی که دارد و غوری که انسان میتواند در مفاهیم انجام بدهد و من خودم هستم و مفهوم و بوم نقاشی، برایم ارزشمندتر است. در سینما به دلیل جمع بودن افراد سلایق مختلف تاثیرگذار است. ولی در نقاشی این نیست برای همین برای من نقاشی به عنوان یک مجرای فهم مفاهیم، خیلی ارزشمند است.
سؤال: اشاعه آگاهی و سواد در حوزه هنر با انتشار کتاب و چاپ کتابهای تخصصی میسر است.آینده آن را شما چطور میبینید؟
قدیم آدمهایی که اهل درس بودند حکیم میشدند یعنی یک ذره پزشکی میدانستند یک مقدار هم فیزیک و ریاضی. از یک دوره به آن طرف به دلایلی که الان جای بحث آن نیست شروع کردند به تقسیم علوم و گفتند ریاضی هیچ ربطی به زیست شناسی ندارد و در باره علوم دیگر هم همین طور. یعنی یک نفر فقط فیزیکدان است و این غلط است و ما در علوم به بن بست های وحشتناک رسیدیم. خدا شهید فخری زاده را بیامرزد. دانشمند بزرگی بود یکی از دلایلی که ایشان را ترور کردند،به خاطر این نوع نگاه بود که معتقد بود ما علوم را شرحه شرحه و عقیم کردهایم. علم باید به سمت علم توحیدی برود. یعنی همه ابعاد علوم و زیست انسانی و هستی باید آموخته بشود. در نشر هم همین است. نشر به صورت جداگانه خیلی خوب است مثل اینکه شما بگویید آیا نقاشی کودکان خوب است؟ بله خوب است. آیا راننده تاکسی خوب است؟ بله خوب است. همه چیز خوب است ولی این خوب بودن یک نوع نگاه است. اینکه فرآیند نشر در چه ساختاری اتفاق میافتد، مهم است. یکی از مشکلات فرهنگی ما این است که متولی به عنوان کارگردان نداریم. یعنی غایتی برای کار در نظر بگیرید و عناصر جدا را با هم ترکیب کنید. ما کارگردان در بحث فرهنگ نداریم. یعنی نشر سر جایش خیلی خوب کار میکند، نویسنده کار میکند، سر جای خودش فیلمساز کار میکند. اما اینها هیچ ربطی به هم ندارند. نشر اگر در یک فرآیند کارگردانی قرار بگیرد میتواند قدرتمند عمل کند و خیلی مهم است شما این گونه به موضوع فرهنگ نگاه کنید و میبینید خیلی از روشها را میتوان اصلاح کرد. ما وقتی غایت داریم خودمان را با آن غایت تنظیم میکنیم. چه اتفاقهایی در انقلاب افتاده که از غایتش فاصله گرفته است؟ به خاطر این ضعف است. هر چقدر غایت جلوی چشم باشد به هدف نزدیکتر میشویم.در بخش نشر هم همین است در بخش تولید و سیاستگذاری هم همین است.
سؤال: نکتهای که وجود دارد این که شما در ابتدای صحبتها از فرم و محتوا صحبت کردید.به نظر شما چاپ کتاب در حوزه آثار مصور، چه ویژگیهای فرمی و محتوایی باید داشته باشد تا هنرمند را به هدفش برساند؟
آن بحث کارگردان خیلی مهم است. یک موقع هنرمند نقاشی کرده و می گوییم کتاب را چاپ کنیم که دیگران اطلاع داشته باشند. یک موقع هست که می گوییم من به عنوان کارگردان فرهنگی که نشر هم یکی از آن ابزارهای دست من است میخواهم فرهنگ جامعه را متحول یا اصلاح بکنم. برای اینکه اصلاح بکنم باید یک عنصر و یک خوراک به جامعه بدهم. خب این خوراک ممکن است روی منبرها داده بشود. ممکن است روی فیلمها داده شود. یک مقدار هم در تولیدات این گونه. یعنی این نقاش که بچه مسلمان با این مشخصات انقلابی است، به جامعه نگاه کند و تحت تأثیر قرار بگیرد. شما وقتی نگاه میکنید به رفتارهای غرب در رابطه با تصویر و چاپ این گونه کتابها یک چیز خیلی جالب را متوجه میشوید. این که آنها با نقاشی کار ندارند به شخصیت به عنوان کسی که به یک نوستالژی و یک ستون برای فرهنگ تبدیل شده، کار دارند. مثلاً رامبراند خیلی وقت هست که فوت شده و کار جدید ندارد اما درباره او هر سال کتاب چاپ میکنند و به نقد و تفسیر کارهایش میپردازند. آنها برای او فرهنگ سازی میکنند. برای اینکه یک کارگردان فرهنگی وجود دارد و میخواهد جامعه را از طریق این نگاه جلو ببرد. اما ما الان به قدر کارهای دوستان ما در موضوع هنر انقلاب کتاب نداریم. یعنی کارهای هنری انقلاب را باید به زور پیدا کنیم. در صورتی که باید به وفور باشد. الان در دانشگاهها می گویند پایان نامه راجع به مثلاً کودکیهای روبنس بنویسید؟ چه ربطی به ما دارد؟ درباره هنر انقلاب طرف خودش را میکشد تا دو شاگرد پیدا کند، چون شناخته شده نیست با آن در صورتی که اگر شناخته شده بود خود به خود شاگرد جذب میشد. این کتاب چاپ کردن خیلی خوب است ولی به شرط اینکه بدانیم برای چیست و برای رفع تکلیف نباشد.
سؤال: با توجه به فضایی که در آن قرار داریم و میزبان ما شرکت واژه پرداز اندیشه است،این انتشارات و چاپخانه میتواند به یک قطب فرهنگی تبدیل شود؟
حضرت آقا در کلامی گفتند آتش به اختیار باشید. این آتش به اختیار برای انسانهای متعهدی است که ایدههای بزرگ دارند ولی به دلایلی سنگ جلوی پای آنها می اندازند. این برای افراد نیست میتواند برای شرکتها باشد. اینجا یک چاپخانه قدرتمند است. یک جایی مثل اینجا میتواند بسیار قدرتمند عمل کند البته نه با تکثیر و گسترش فیزیکی کار و نه با تولیدات زیاد یا اینکه چند تقریظ از حضرت آقا بگیرد بلکه باید ایدهای برای گسترش داشته باشید. شما میخواهید چه چیزی را فتح کنید؟ میخواهید چه راهی را باز کنید؟ هرچقدر آن ایده بزرگ باشد قدرت عملکردی چنین جای گستردهای که کار چاپ میکند، میتواند تأثیر گذار تر شود. یعنی یادمان نرود برای هر حرکتی، اندیشه اولین حرف میزند و عمق آن اندیشه و وسعت آن اندیشه و ارتفاع آن اندیشه ارتفاع تاثیرگذاریاش را مشخص میکند. به عبارت دیگر اینجا که امکانات وجود دارد و کارمندان خوب و فعالی دارد و همه چیز آماده است. اگر ایدهای باشد و هدف مشخص، باید به گونهای عمل کند که راه را حتی برای مدیران فرهنگی باز کند. اگر اینجا دارای ساختاری از نظر فکری بشود و یک هدف غایی داشته باشد توانایی این را دارد که بسیار قدرتمند عمل کند و تاثیرگذار باشد و چرا نتواند به جامعه فکری جهت بدهد ؟ مثلاً اگر پنجاه کتاب چاپ کردند آن کتابها کتابی باشد که تفکر را متحول کند.در این شرایط جنگ فرهنگی که ما هستیم، هر کس باید آتش به اختیار جلو رود. مثلاً این کتابی که از من منتشر شد، کسی به من نگفت چه کنم، خودم برای این کتاب حدود ۵۰ تا ۱۰۰ تابلو کشیدهام. خودم ایده دادم. خودم نوشتم. خودم تأییدیه آن را گرفتم. حالا جایی مثل اینجا که سیستم دارد، اگر هدفمند کار کند، به قدری میتواند تاثیرگذار باشد که جامعه فرهنگی و هنری را تکان بدهد.
سؤال: با توجه به اینکه شما در بخشهای مختلفی فعال هستید مهمترین بخشی که میخواهید فعال بمانید و دغدغه آن را دارید، کدام است؟
دغدغه شخصی من با توجه به سبکها و تواناییهای مختلفی که خداوند به من داده در نقاشی است. به دلیل اینکه نقاشی یک فضای قدرتمند برای سیر در مفاهیم دارد.مثلاً فرض کنید یک تابلو دارم راجع به شب قدر.حدود سه سال من راجع به آن تحقیق و فکر کردم. تحقیق نه به معنای اینکه کتاب بخوانم و حدیث بخوانم. همان یک حدیث میخوانیم ولی وقتی وارد این حدیث میشوید و در فضای سه بعدی مفهوم را شروع میکنید، گشتن در این فضا. این کار ۲-۳ سال هم طول کشید. ۲-۳ تابلو کشیدم. اتود زدم. حتی یک تابلو بزرگ کشیدم تا انتها هم رفتم و دیدم جواب نمیدهد و پاکش کردم. چون نقاشی برای من یک مجرا برای رفتن به طرف فهم مفاهیم است، برای همین نقاشی برای من ارزش دیگری دارد. سینما برای من خوب است و آن را به خاطر تاثیرگذاری اش و تعداد زیاد مخاطبش دوست دارم اما معتقدم انسان باید در نقاشی پخته شود و در سینما حرف بزند. در نقاشی بفهمد چه میخواهد بگوید و در سینما آن حرف را منتقل کند.
سؤال: آیا زبان هنر میتواند به آگاهی جامعه کمک کند؟
همه ما به زیبایی حساسیم. وقتی یک مفهوم را زیبا مطرح کنیم طبیعی است که روی جامعه تأثیر میگذارد و تلاش میکند آن را درک میکند. اثر هنری شاخصهاش زیبایی آن است یعنی حسن داشتن به تعبیر قرآنی. هنر این است که ایجاد حسن و زیبایی کند. برای همین است خداوند خودش را به اصطلاح تبارک الله احسن الخالقین میگوید. کسی که بیشترین حسن را در اثر هنریاش به کار برده است و حسن یعنی هنرمند در اصل ایجاد زیبایی میکند. بنابراین هر مفهومی که در قالب این زیبایی و قالب هنری مطرح شود، ابدی میشود و هرچقدر هنریتر باشد یعنی زیباتر و قوام دارتر باشد، عمر بیشتری در ذهن مخاطب دارد.
سؤال: اگر نکتهای باقی مانده که دوست دارید آن را مطرح کنید، بفرمایید
حرف که خیلی زیاد است. یکی از مشکلات ما این است که تبیین نداریم. یعنی ما در بحث فرهنگ تبیین نداریم. همه راجع به فرهنگ صحبت میکنیم. همه جوری صحبت میکنیم که انگار تا ته فرهنگ را میفهمیم. در صورتی که نمیدانیم راجع به چه چیزی صحبت میکنیم. نمیدانیم ابعاد آن چیست. مخصوصاً ما که در ایران و با این هجمه دشمن قرار داریم در بحث فرهنگ شترگاوپلنگ شدهایم. یک مقدار اومانیسم هستیم. یک مقدار لاییک. یک مقدار حزباللهی و معلوم نیست چه کار میکنیم. یعنی کاش مسیر این بحثهای فرهنگی از مجرای قرآنی اتفاق میافتاد و همه از یک کتاب استفاده میکردیم؛ کتابی که محجور مانده است. بیشترین نشر را هم در قرآن داشته ولی کمترین استفاده از این کتاب در طول تاریخ شده است.
انتهای پیام /